القاب حضرت مهدي عليه السلام،راهي براي شناخت بيشتر (غريم،غلام،فريد،قائم)
القاب حضرت مهدي عليه السلام،راهي براي شناخت بيشتر (غريم،غلام،فريد،قائم)
منبع: درسنامه مهدویت1-ص228تا ص232
10. غريم
اين واژه در كتابهاي لغت، هم به معناي طلبكار آمده است و هم به معناي بدهكار.1 در روايات فراواني از آن، به عنوان يكي از القاب حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ياد شده است. بيشتر به نظر ميرسد مقصود، معناي نخست آن باشد. اين لقب نيز، از روي تقيّه بوده كه هرگاه شيعيان
مي¬خواستند مالي را نزد آن حضرت يا وكيلان ايشان بفرستند، يا وصيت كنند و يا از جانب آن حضرت مطالبه كنند، اين لقب را به کار ميبردند.
شيخ مفيد(ره) به اين نكته تصريح كرده، مينويسد: «كلمة غريم، رمزي بود بين شيعه كه وقتي حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را از روي تقيه ياد ميكردند، از آن استفاده مينمودند».2
بنابراين استفاده از اين لقب بيشتر در ارتباطات مالي شيعيان با حضرت مهدي(عليه السلام) ـ آن هم در طول غيبت صغرا ـ بوده است.3
محمد بن صالح گويد: «وقتي پدرم از دنيا رفت و امر به من رسيد، حواله هايي نزد پدرم بود كه نشان ميداد، مربوط به اموال غريم است».4 اسحاق بن يعقوب گويد: «از شيخ عَمري شنيدم كه ميگفت: با مردي شهري مصاحبت داشتم و به همراه او مالي براي غريم بود و آن را براي او فرستاد».5 محمد بن هارون گويد: «از اموال غريم، پانصد دينار بر ذمه من بود».6
11. غلام
«غلام» در لغت به معناي پسربچه است.7 در برخي روايات از حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، با عنوان «غلام» ياد شده است.
امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: پيامبراسلام(صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود: «لابُدَّ لِلْغُلامِ مِنْ غَيبَةٍ» فَقيلَ لَهُ: وَلِمَ يا رَسُولُ اللّه؟ قالَ: «يخافُ القَتْلَ»؛8 «به ناگزير براي غلام غيبتي است». گفته شد:اي رسول خدا! براي چه؟ فرمود: « از ترس مرگ».
اين لقب نيز، گاهي در معناي لغوي خود به كار ميرفته و مقصود همان پسر بچه و جوان بوده است و گاهي به جهت شرايط حاكم بر زمان آن عصر، از روي تقيه گفته ميشده و به عنوان لقب به كار میرفته است.
12. فريد
«فريد» در لغت به معناي «تك» است. در روايات بهعنوان يكي از القاب حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به كار رفته است. اصبغ بن نباته میگويد: «از اميرمؤمنان(عليه السلام) شنيدم كه ميفرمود: «صاحب اين امر شريد (آواره)، طريد (رانده)، فريد (تك) و وحيد (تنها) است».9
13. قائم
با مراجعه به روايات مربوط به حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، ميتوان گفت: هيچ لقبي به اندازة «قائم»، براي آن حضرت استعمال نشده است. گويا از آنجايي كه قيام حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، درخشانترين فصل زندگی ايشان است؛ اتصاف به اين صفت و لقب، همواره در كلام معصومان(عليهم السلام) مورد تصريح قرار گرفته است.
بنابر اين مهمّترين علت اتصاف به اين لقب، آن است كه وي در برابر اوضاع سياسي و انحرافات ديني و اجتماعي، بزرگ ترين قيام تاريخ را رهبري خواهد كرد.10 البته ميتوان تمامي ائمه(عليهم السلام) را قائم دانست؛ اما ويژگيهاي قيام امام مهدي(عليه السلام)، آن حضرت را از ديگر امامان ممتاز ساخته است.
درباره وجه ناميده شدن حضرت به «قائم»، ميتوان به روايات زير اشاره كرد: ابوحمزه ثمالي ميگويد: از امام باقر(عليه السلام) پرسيدم:اي فرزند رسول خدا! آيا همه شما قائم و به پا دارندة حق نيستيد؟ فرمود: بلي؛ عرض كردم: چرا حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را قائم ناميدهاند؟ فرمود: هنگامي كه جدّ من حضرت سيدالشهدا حسين بن علي(عليهما السلام) شهيد شد، ملائكه به درگاه خداوند ضجه و ناله نموده، نزد او شكايت كردند... پس خداي عزوجل امامان از فرزندان حسين(عليه السلام) را به آنان نشان داد و ملائكه از ديدن آنان خوشحال شدند. در آن هنگام ديدند كه يكي از ايشان در حال قيام است و نماز ميخواند. پس خداوند عزّ و جلّ فرمود: به وسيله اين قائم(ايستاده) از آنان (قاتلان حسين) انتقام خواهم گرفت».11
از امام جواد(عليه السلام) پرسيده شد: چرا او را قائم مینامند؟ فرمود: «لاَنَّهُ يقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِكْرِهِ وَاِرْتِدادِ اَكْثَرِ القائِلينَ بِاِمامَتِهِ»؛12 «چون پس از آن قيام میكند كه از يادها رفته است و بيشتر معتقدان به امامتش برگشتهاند».
لقب «قائم» اگرچه درپارهاي ازموارد به تنهايي به كار رفته است؛ ولي در بعضي از موارد، به كلماتي ديگر اضافه شده كه هر كدام گوياي معنايي خاصّ است؛ مانند:
13-1. «القائِمُ مِنْ وُلْدي» (قيام كننده از فرزندانم)
برخي از معصومان(عليهم السلام) اصرار داشتهاند كه آن قيام كننده را از فرزندان خود معرفي كنند تا كساني كه از غير آنان خود را قائم معرفي ميكنند، رسوا شوند.
پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود: «مَنْ اَنْكَرَ الْقَائِمَ مِنْ وُلْدي فِي زَمانِ غَيبَتِهِ فَماتَ فَقَد ماتَ ميتَةً جاهِليةً»؛13«كسي كه قائم از فرزندان مرا در زمان غيبتش انكار كند، به مرگ جاهلي مرده است».
امام صادق(عليه السلام) فرمود: «اَلقائِمُ مِنْ وُلدي يعْمُرُ عُمْرَ خَليلِ الرَّحْمنِ...»؛14 « قائم از فرزندان من عمر ميكند، عمر او به اندازه عمر خليل الرحمان است...».
13-2. «قائِمهم» (قائم آنان)
رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله وسلم) ـ زمانی كه ائمه(عليهم السلام) را معرفي ميكند و سخن از حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به ميان ميآورد ـ بيشتر از آن حضرت با عنوان قيام كنندة آنان (اهل بيت) ياد ميفرمايد؛ چنان که خطاب به حسين بن علی(عليهما السلام) فرمود: «تو آقا و فرزند آقا هستي. تو امام و فرزند امام هستی. تو حجّت، فرزند حجّت و پدر حجّتهاي نهگانه هستي كه نهمين آنان قائم ايشان است».15
گويا پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) تنها قيام كننده (موفق) از فرزندان امام حسين(عليه السلام) را، آخرين ايشان معرفي كرده و او را از فرزندان آن حضرت دانسته است.
13-3. «قائِمٌ لِلْحَقِ مِنَّا» (قيام كننده براي حق از ما)
رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله وسلم) در روايتي فرمود: «قيامت بر پا نميشود؛ مگر اينكه قيام كنندهاي براي حق از ما (اهل بيت) به پا خيزد ».16
از اين حديث به دست ميآيد كه تنها قيام براي اقامة حق، مطلوب است. همچنين قيامي كه به تمامي صالحان وعده داده شده، تنها به وسيلة فردي از اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) تحقّق خواهد يافت.
13-4. «قائِمُنا اَهْلَ البَيتِ» (قائم ما اهل بيت)
امام باقر(عليه السلام) فرمود: «بهترين لباس هر زمان، لباس اهل آن زمان است؛ اما آن گاه که قائم ما اهل بيت قيام میكند، لباس علي(عليه السلام) را بر تن کرده و بر روش او حكومت خواهد نمود».17
13-5. «قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ» (قيام كننده از آل محمد(صلي الله عليه و آله وسلم))
امام رضا(عليه السلام) فرمود: «تَمامُ الاَمْرِ بِقائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ»؛18 «تمام امر به دست قائم آل محمد است».
پي نوشت ها:
1. مجمع البحرين، ج 6، ص 125؛ لسان العرب، ج 12، ص 436.
2. الارشاد، ص 354.
3. كمال الدين و تمام النعمة، ج2، باب45، ح5.
4. كافي، ج 1، ص 521، ح 15.
5. كمال الدين و تمام النعمة، ج2، باب45،ح6.
6. همان، ح 17.
7. طريحي، مجمع البحرين، ج 6، ص 127.
8. علل الشرايع، ج 1 ص 243، ح 1؛ كافي، ج 1، ص 337، ح 5 و ص 442، ح 29.
9. كمالالدين و تمام النعمة، ج 1، باب 26، ح 13.
10. الارشاد، ص 704، ح 2.
11. دلائل الامامة، ص 239.
12. كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 378، ح 3.
13. همان، ج 2، باب 39، ح 12.
14. دلائل الامامة، ص 258؛ الغيبة، ص 189، ح 44.
15. عيون اخبارالرضا(عليه السلام)، ج 2، ص 52، ح 17.
16. همان، ج 2، ص 59، ح 230.
17. كافي، ج 1، ص 411.
18. شيخ صدوق، التوحيد، ص 232، ح 1.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}